ادم گوسفندی ها!

قسمتی از دیالوگ فیلم ؛ساعت ۵ بعد ظهر ؛ :
داستان دختری که می خواهد رئیس جمهور افغانستان شود.
صحنه : تمرین سخنرانی دختر برایه مردم { در محوطه ای متروک }
بازیگران:دختر(که می خواهد رئیس جمهور بشود ) و عاشق دختر(پسری چوپان)
دیالوگ:
پسر:چیکار می کنی؟
دختر:دارم برایه سخنرانی جلو مردم تمرین می کنم...اما نمیشه
پسر:چرا؟؟؟
دختر:چون اینجا هیچکی نیست که براش سخنرانی کنم
پسر:خوب من که هستم...برایه من سخنرانی کن!
دختر:اخه تو یک نفری...نمیشه!
پسر:گوسفندهام هم هستن
دختر:گوسفندها که نمی فهمند من چی میگم!
پسر: عیبی نداره که...من خودم تو یک کتاب خوندم خیلی از رئیس جمهور ها قبل از اینکه رئیس جمهور بشن..اول برای گوسفندها سخنرانی می کرند و بعد از اینکه رئیس جمهور می شوند ..وقت سخنرانی فکر می کنند که مردم همون گوسفندها هستند


حالا این شده حکایت ما!
ما هم در ایران همون گوسفندهایم که هرچی دلشون می خواد بارمون می کنند و اگر هم صدامون در بیاد حکم همون بع بع گوسفند رو داره!!!


نقطه پرگار و یا دایره؟!!

دایره ی اول، پنداریست که جهان را میسازد،تصوری که خانه ی جهان است
دایره ی دوم،نقشی است در آینه ها که جسمش مینامیم،دایره ی اکراه و اشتیاق
دایره ی سوم (دیگری) ست دایره ی شباهت و اشتباه
دایره ی چهارم،دایره ی گهواره و نطع
دایره ی پنجم کودکی است که بی وقفه می گرید،،دایره ی خاطره ها و گریز
دایره ی ششم مطلق تنهاییست،دایره ی وسوسه ی خدا و رهایی شیطان
در دایره ی هفتم مردی نشسته است وسرنوشت مرا رقم میزند
و من که رسالتم شناختن و بر گذشتن از این دایره هاست
در دایره ی اول می چرخم و راه ورود را پیدا نمی کنم
آنها که از این دایره ها گذشته اند چنین گزارش می دهند:
گذشتن از این دایره ها ممکن نیست،دایره های دیگری باید ترسیم کرد

نیچه می گوید : اگر نیکی و پاکی و دادگری و هر چیست همه در خدا و از خدا باشد ، پس این موجود و یکتایی که بشر نام گرفته چکاره است ؟ تا هنگامی که سایه این پدر بر سر اوست ، این فرزند بیچاره و زبون چگونه باید از این حالت هیچی بیرون بیاید ؟ تا کی بگوید گراو هست حتما که من نیستم ؟ باید به پا خیزد و بشورد و طرحی نو در اندازد .
باید از هیچی به در آید باید نقش خویش را بر این دنیای سرد و منحت و بی منطقی که در و دیوارش با او بیگانه است حک کند تا از اوارگی و بیچارگی بیرون بیاید و بیند و بداند که کاشانه ای دارد و غریبه مطلق نیست ارزشهای گذشته رفت .
خدا که منبع هر نیکی و حقانیتی بود دیگر نیست ، ادمی ایمان خویش را به دین از دست داده است و چراغ دیانت که نه تنها منشاء بلکه مقصد هر ارزشی بود در دل او خاموش شده است . او بایدهمه ارزشها را از نو ارزیابی کندو از نو بیافریند . باید دلیر باشد و خطر کند و دل به دریا بزند و سرشار از نشئه حیات این دنیا زندگی کند باید هر مانعی را از سر راه نیرو و نشاط و زندگی بردارد ، باید بشود هر آنچه حقیقتا هست باید با خود راست بشود هر آنچه حقیقا هست ، باید با خود راست باشد باید ابرمرد شود .



دردایره قسمت ما نقطه پرگاریم؟؟؟


حکم آنچه که من گویم .... ؟؟؟

یکم درد دل

دلم نمی خواد اینجا حرفهای خصوصی بزنم...هی..اما خب بعضی وقتها تو این غربت هیچکی نمی فهمه چی می گی!!زبون خودت نیست...هم خون خودت نیستند خلاصه نمی فهمند چی می گی
براشون از اوضاع وخیم ایران می گم..نمیدونن ایران کجاست؟اخوند چیه؟خامنه ای کیه؟خمینی چی کار کرد! البته اینا رو تا حدودی حق دارند!!حتی اسم دقیق ایران رو هم نمیدونن یکی نیست بهشون بگه تو چطور دانشجو شدی؟؟ !به ایران میگن پاراس که اسم قدیمی ایران بوده!بعدش می پرسند پاراس با ایران فرق می کنه؟؟
دلم می خواد بهشون بگم :اره ...زمون تا اسمون فرق داره..پاراسی که شما می گید از چین تا مدیترانه بود..امپراطوری بود...مظهر تمدن دنیا بود...بهترین دکترها و دانشمندان رو داشت پاراس 
همون سرزمینی بود که ۲۵۰۰ سال پیش پادشاهش وصیتهای کرد که امروز سر در سازمان ملل  به عنوان نشانه صلح زده شده!
پاراس کشوری بود که دینی داشت که بر اساس ۳ اصل ساخته شده بود:گفتار نیک-کردار نیک-پندار نیک ...
اما ایرانی که شما می شناسید و بهتون شناسوندن کشوری که حدودا ۱۰۰ سال از اون مردها خالی شده..دیگه کسی رو نداره ازش دفاع کنه.. عرب و روس و انگلیسی و امریکایی و اسپانیایی ازش می خوردند و می خورند!
ایران الان کشوری هست که دست یک مشت عرب و عرب زاده افتاده که اسمش رو در حد تروریست جهانی پایین اوردند ....کشوری که.....
بعدش پیش خودم فکر می کنم چه فایده داره برای اینها توضیح بدم!به اینها چه؟؟!مشکل اینها نیست ...بعد از دو دقیقه یادشون میره ایران چی بود و چی شد!
اخرش بهشون می گم:نه پاراس اسم قدیمیه ایران بوده!ایران یعنی سرزمین اریایی!

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی

دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی